
دیروز بنا به قرار قبلی رفتیم پیش والی بامیان. هوا کمی سرد بود. البته یک کم از کمی بیشتر. نگهبان دم در ما را راه نمی داد داخل. می گفت والی صاحب گفته کسی حق ندارد در ساعات غیررسمیات برود پیشش. هر چه از ما اصرار که ما قرار قبلی داریم ازجناب نگهبان انکار که نه ! نمی شود. پس از تحمل پانزده الی بیست دقیقه سرمای استخوان سوز که داشت صورتم را باد می برد و با تلفن مهدی به والی ، بالاخره نگهبان راضی شد و ما را راه داد داخل.
داشتم فکر می کردم چقدر تشریفات ...
که بعداً اطلاع حاصل شد والی ما جزو کم تشریفات ترین مقامات افغانستان می باشد و در این حد منتظر بودن در شمار تشریفات به حساب نمی آید.
داکتر حبیبه سرابی والی بامیان در یک مهمانخانه در مجاورت محل کار خود یعنی دفتر ولایت به دور از خانواده زندگی می کند. خانواده اش کابل هستند و داکتر سرابی گاهی برای دیدن شان به کابل می رود.

چند شات کوتاه :
افغانستان ، بامیان ، یکاولنگ : حبیبه سرابی وزیر امور زنان همراه هیئتی در سفر به یکاولنگ. « دو طفل را دیدم که کمی آن طرف تر از ما مشغول بازی بودند. دستان شان از شدت چاک شدن هیچ جای سالم نداشت. روی شان ترقیده و شکاف شکاف بود. همان جا دست این دو طفل را گرفتم ، بوسیدم و با خودم عهد کردم تا جایی که امکان دارد از خدمت به این مردم دریغ نکنم. »
ایران ، قزوین ، خوابگاه دانشجویی دختران افغانستانی : عده ای از خواندن مطلبی در بی بی سی هورا می کشند. زنی به مقام ولایت بامیان منصوب شد. بالاخره بعضی چیزها در حال فرو ریختن است.
افغانستان ، دایکندی ، تمران : دخترکی دوازده ساله پشتکی هیزم بر پشت : « صنف چهار هستم. می خواهم درس بخوانم و داکتر حبیبه سرابی شوم. می خواهم همه ی مردها را بزنم. »
