شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۰

اینجا افغانستان است...

بعد از سالها واژه ها آمدند (چیزی شبیه شعرشاید)


روزها طولانی تر از فکر های من اند
اخبار ساعت شش
انفجار
اخبار ساعت هفت
انفج...
انتحار
اخبار ساعت هشت
انفج...انتح...
در میان اوراد
جوی خون
جایی خوانده بودم : یهشت وجود ندارد
...

یکشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۰

یادی از جواد ضحاک

دو روز پیش با دوستی گپ می زدم. او مطلب جالبی را قصه کرد:

« در خانه بودیم و تازه جواد ضحاک شهید شده بود. تمام گفتگوها درباره این مساله و مسائل مربوط به آن بود. دختر 4 ساله ام نشسته بود و با خودش چرت می زد. کمی بعد سرش را بلند کرد و گفت : «دلیل مه که جواد ده وقتی که دستگیر شوده خواو رفته بوده اگه بیدار بود پگ شی ره موکوشت!»

...