یکشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۹

چوب بدستان بامیان ...

هم اکنون مظاهره ای خشن در بامیان در حال جریان است.
عده زیادی از مردم خشمگین چوب و چماق در دست به سمت ولایت رفتند و پس از سنگ باران ولایت ، قطع نامه ای صادر کرده و خواستار استعفای خانم حبیبه سرابی والی بامیان شدند.
این مظاهره دیروز بعد از ظهر از مسجد رهبر شهید آغاز شده و منجر به تحصن در چوک های بازار و بایه مزاری گردید. تحصن کنندگان دیروز بعد از ظهر و دیشب را در خیمه هایی که برپا کرده بودند و در روی سرک گذراندند و مظاهره خود را امروزبه سمت ولایت ادامه دادند.
چند روز پیش کنفرانسی سه روزه با حضور 11 وزیر و 16 معین وزارت و چندین مقام دیگر دولتی در بامیان برگزار گردیده بود که تنها شرکت کننده از بامیان خانم سرابی والی بامیان بود . شورای ولایتی بامیان پس از اتمام این کنفرانس و آگاهی از برگزاری این کنفرانس در اعتراض به عدم اطلاع رسانی ولایت به شورای ولایتی و دیگران دست به مظاهره و در نهایت تحصن زدند و سرانجام خواستار استعفای والی شدند.
هم اکنون تمامی سرک قیر از انتهای بازار تا میدان هوایی یسته می باشد و هیچ موتر و موتر سیکل و فردی حق ندارد از راه هایی که توسط مردم و مظاهره چیان بسته شده عبور کند.
تمامی دکان های بازار بسته و بازاریان در میان مظاهره چیان هستند.
...
دیروز خانم سرابی به میان مردم رفته و آنها را به آرامش دعوت کرده و خواهان تعیین چند نماینده از بین آنان شده بود تا به گفتگو با وزیران بپردازند اما مردم این را قبول نکردند و گفتند وزیران باید به چوک بیایند و با همه مردم گپ بزنند اما به نظر من این خواسته آنها کمی احساساتی به نظر می رسد.
بهترین راه تعیین چند نماینده بود تا گپ های مردم را به گوش وزیران برسانند و گپ های وزیران را به مردم انتقال دهند اما متاسفانه صحبت از راه دیپلوماتیک و منطقی به نظر این مردم کمی سخت به نظر می رسد .


چهارشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۹

فریاد بامیان



دیروز جمع کثیری از مردم بامیان در اعتراض به حملات وحشیانه گروههای مسلح کوچی نما به ولسوالی های بهسود و دایمیرداد ولایت میدان وردک اقدام به مظاهره ای مسالمت آمیز کردند.
این مردم با حمل پلاکاردها و سر دادن شعارهایی خواهان توجه و رسیدگی دولت و مجامع بین المللی به فجایع اخیر بهسود شدند.
نکته بسیار قابل توجه حضور بسیار بسیار کمرنگ خانم ها در مظاهره بود. حضور تنها یک خانم شرکت کننده در مظاهره بسیارناسف برانگیز بود. آیا این مساله برای خانم هایی که در بسیاری مجامع و محافل هستند چندان اهمیتی ندارد که شرکت در آن را وقت تلف کردن دانسته اند؟ یا کدام مصلحت اندیشی باعث شده تاخود را پنهان کرده و همراه با دیگران شعار بر علیه استبداد و ظلم را سر نداده اند ؟
...؟
عکس ها از مهدی مهرآئین



دوشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۹

هر سال همین وقتها ...


باز بهار آمد و همراه با بهار این فصل زیبا، تهاجم وحشیانه نیروهای مسلح کوچی نما به بهسود هم از سر گرفته شد. کم کم این تهاجم ها و حملات تبدیل به قسمتی از تقویم شده است و همگان چنان به آن نگاه می کنند که گویی باید باشد. اما چرا؟
آیا این حق آنها است که هر وقت دلشان بخواهد به کشت و کار مردم بهسود حمله کنند ، خانه های شان را آتش بزنند و جان شان را بگیرند و بعد آب از آب تکان نخورد .زمان بگذرد و سال بعد باز همین آش و همین کاسه. نکند آنها و دولت و تمامی مجامع بین المللی این را حق آبا و اجدادی این افراد کوچی نما می دانند که از کسی صدایی بر نمی خیزد.
به آنها سلاح داده می شود. امنیت شان تضمین است ، پس چرا آتش نزنند ؟ چرا غارت نکنند؟ چرا نکشند؟ مگر کسی از آنها پرسان میکند چرا؟ این زندگی مردان و زنان و کودکان بهسود است که تاراج می شود ، آتش می گیرد ، دود می شود.
از همه مسخره تر حرفهای سخنگوی وزارت داخله در این زمینه است که وقتی درباره مساله بهسود و کوچی ها از او می پرسند می گوید این یک مسآله سیاسی و قومی است و پلیس حق دخالت در آن را ندارد. این حرف یعنی هر پشتونی خواست هرچه هزاره و تاجیک و ازبک بکشد مساله قومی است و دولت نباید دخالت کند. تاجیک ها دیگر اقوام را بکشند مساله سیاسی است کسی گپ نزند. ... اما این یک فاجعه انسانی است نه قومی و نژادی!
...
فردا در اعتراض به حمله طالبان کوچی نما و بی توجهی دولت به این مساله در بامیان مظاهره ای برگزار خواهد شد. اما بعید می دانم این مظاهره ها و قطعنامه ها گوش کر و چشم کور دولتمردان را باز کند.
هر سال این برنامه تکرار می شود ، صدها خانه به آتش کشیده می شود، هزاران نفر بی سر پناه و آوراه می شوند ، ده ها نفر کشته می شوند اما کو گوش شنوا؟
این قصه، قصه یکی دو سال نیست. قصه سال ها و قرن ها استبداد و بیداد گری است که هنوز بر گرده ما سوارند و بعضی از دوستان روشنفکر دم از وحدت ملی می زنند.
(عکس ها از اینترنت)







شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۹

اولین تجربه ...

دیروز همراه خانواده آقای نظری به دره آهنگران رفته بودیم. هم کالا شویی و هم گردش و تفریح. جای زیبایی بود.
اولین بار بود آهنگران را می دیدم.رود خروشان و پرآب و سبزه های تر و تازه و ... و از آن بهتر اولین تجربه موتروانی !
در راه که ازبازار به سمت آهنگران می رفتیم آقای نظری به خانمش که تازه در حال آموزش موتروانی است گفت که پشت فرمان بنشیند.کمی از راه خانم آقای نظری موتر را هدایت کرد. بعد از آن آقای نظری به من گفت بیا بشین.گفتم من یاد ندارم. گفت سخت نیست.زود یاد می گیری.قبلاً بارها به آقای نظری گفته بودم که علاقه زیادی به موتروانی دارم و حتماً میخواهم که یاد بگیرم.نشستم پشت فرمان.
هر چند که زیگ زاگی می رفتم و همه را از ترس نصفه جان می کردم اما خودم حسابی کیف کردم. همه اش دلم می خواست گاز بدهم و سرعت راببرم بالا اما همه هی می گفتند آهسته تر ! یواش تر! نزدیک چهار پنج مربی و هدایت گر داشتم که هی به من می گفتند چی کار کنم.
کمی از راه را که رفتم. نوبت مهدی شد. با اینکه برای اولین بار پشت فرمان موتر می نشست اما از آنجایی که تجربه موتر سیکل سواری داشت بسیار خوب موتر را هدایت می کرد اما هم چنان همه همراهان تشویش در دل داشتند و دائم می گفتند آهسته ! یواش! احتیاط!
و چنین شد که ما بدون هیچ حادثه ترافیکی به آهنگران رسیدیم.
در راه برگشت هم قصه رفت تکرار شد که حسابی خوش گذشت!!

یکشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۹

سایر اقوام

چند وقت پیش از طرف دفتر مرکزی ما که در کابل است فرمی آمد که در آن باید قومیت و جنسیت کارکنان دفتر بامیان مشخص می شد.این فرم به تمام دفاتر ساحوی فرستاده شده بود. در قسمت جنسیت یا زن علامت می خورد یا مرد. اما نکته ای که باعث ناراحتی و عصبانیت من شد قسمت قومیت بود. در آن قسمت سه گزینه بود. پشتون ، تاجیک و سایر اقوام .
اینکه ما برای بعضی ها هنوز سایر اقوام هستیم و هیچ نام خاصی برای ما در نظر گرفته نشده است مرا بسیار رنج می دهد. البته این از دفتری که تقریبا 98 درصد آن را پشتون ها تشکیل می دهد بعید نیست اما من فکر می کردم حالا دیگر کم کم باید به عنوان قومی با جمعیت کلان به طور مستقل به شمار بیاییم و از خود نام داشته باشیم. زهی خیال باطل!

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۹

باز باران ، با ترانه ...

این روزها باران های بامیان آدم را یاد شمال ایران می اندازد . (البته کمی خشمگین تر)
تقریبا هر روز ساعت دو به بعد، بعد ازظهر کم کم آسمان سیاه می شود و بعد ناگهان و باشدت شروع به باریدن می کند.قطره های باران تند تند و با شتاب بر زمین می افتند و کم کم قطره ها تبدیل به دانه های درشت ژاله (تگرگ) می شوند. بعد از چند دقیقه ژاله ها تبدیل به باران می شوند و بعد از چند دقیقه باران قطع می شود.
این تقریبا برنامه هر روز آسمان مرکز بامیان است.
این باران برای کشاورزانی که گندم کاشته اند شادی بخش است اما برای مردم بسیاری از مناطق چندان خوشحالی ندارد.
در دره اژدر سیل ناشی از باران های اخیر نل (شیر) های آبی که سر هر سه چهار کوچه بود را از بین برده و خساراتی دیگر نیز به بار آورده است.
در ولسوالی های پنجاب و ورس و کهمرد و سیغان بامیان و اشترلی دایکندی هم سیل خرابی های زیادی به بار اورده است.
بهار است وآب شدن برفها و بارندگی و امکانات کم و بی توجهی نهادهای دولتی و سیل زدگی و خسارت به جان و مال مردم.


پیش از باران:



پس از باران :