سه‌شنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۸

تولدم مبارک!

شنبه تولدم بود . هدیه هایی گرفتم که فراموش نخواهم کرد.
اول از همه که مهدی نبود و من و یاشار و فاطمه در کابل تنها بودیم. ( چون مهدی موقع سال تحویل با ما نبوده در تمام مواقعی که باید با هم باشیم با ما نیست. چه بد!)
دوم: به خاطر کاری باید می رفتیم شهر دیگری و کار اداری ما در آن شهر فقط دوشنبه ها اجرا می شد که روز شنبه شنیدم دوشنبه رخصتی است و همه ادارات و دفاتر تعطیل می باشد که حسابی حالم گرفته شد. در واقع عصبانی شدم چون ما یک هفته تمام در کابل مانده بودیم به خاطر این دوشنبه لعنتی که شنیدن این خبر دومین هدیه تولدم بود.
سوم: بعد از ظهر همان روز کیف پولم که در آن 4000 افغانی و مقد اری پول خرد بود گم شد و هدیه بعدی را گرفتم .
چهارم : با کسی قرار داشتم که برای انجام کار مهمی به یکی از وزارتخانه ها برویم اما بعد از رفتن به محل قرار و مدتی ایستادن و تلفن زدن که بابا کجایی چرا دیر کردی طرف جواب می دهد ببخشید من الان نمی توانم بیایم کار دارم .قرار ما باشد برای وقتی دیگر و چنین شد که هدیه بعدی را از دوستم گرفتم.
هدیه آخر را پسرم یاشار به من داد. آن شب نمی دانم چه اش شده بود که تمام شب تا صبح جیغ زد و گریه کرد.

پ.ن: البته تشکر از همه دوستانی که به شکل های مختلف تولدم را تبریک گفتند.