روزهای یکشنبه 3 قوس و دوشنبه 4 قوس ، شاهمامه شاهد جنب و جوش بسیاری در دارالمعلمین و دانشگاه بامیان بود.
دختران و پسران زیادی با اشتیاق فراوان به سوی چیزی می رفتند که شاید بتواند سرنوشت شان را عوض کند. ( شاید ! چون در عصر احتمال به سر می بریم . )
امید در همه چهره ها فریاد می زد و این امید بود که دختران و پسران را از دورترین نقاط دایکندی و بامیان به مرکز بامیان کشانده بود . چندین روز و شب را بدون اتاق و بدون گرما گذرانده بودند و حالا وقت زورآزمایی بود.
روز اول نتوانستم بروم و آن همه شور را ببینم اما روز دوم رفتم .رفتم و اشک در چشمانم حلقه زد.
فرزندان کوهسار ! سرفراز و برقرار !
امید در همه چهره ها فریاد می زد و این امید بود که دختران و پسران را از دورترین نقاط دایکندی و بامیان به مرکز بامیان کشانده بود . چندین روز و شب را بدون اتاق و بدون گرما گذرانده بودند و حالا وقت زورآزمایی بود.
روز اول نتوانستم بروم و آن همه شور را ببینم اما روز دوم رفتم .رفتم و اشک در چشمانم حلقه زد.
فرزندان کوهسار ! سرفراز و برقرار !
دقايقي پيش از لحظه واقعه:
و اما بعد :
پ . ن : من هميشه مجبورم بنويسم چند روز پيش ، هفته پيش ، روز فلان كه همان چند روز پيش است و همه اينها يعني كه هيچ وقت هيچ چيز به موقع نمي رسد و آن هم البته به گردن اينترنتي است كه ندارم و اين خيلي بد است.