سه‌شنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۸

عید قربان

عید قربان امسال با برف وباد شدید همراه بود. در سرک ها کسی دیده نمی شد. نه خرد و نه کلان. فقط مرد پینه دوزی بود که مهدی نشانم داد . او در این برف و سرما و روز عید هم نشسته و منتظر کفش پاره یا رنگ نکرده ای است ، بلکه نان خشکی فراهم کند و روزگار بگذراند.
عید قربان سه روز رخصتی بود و ما هر سه روزش را خانه نبودیم و کسانی را تا پشت دروازه آوردیم و پس فرستادیم.
شب آخرعید هم مهمان یک آقای پولدار بودیم که دیدن شرک 2 ( Shrek 2) در خانه اش بیشتر از کبابی که خودش و دیگران روی منقل جور کرده بودند مزه داد.

عکس هایی از اطفال دوستان و رفقا گرفته ام و از منقل کباب در یک شب سرد تقریبا زمستانی پائیزی.
عکس اول پسرم است ، یاشار!
پ.ن : در جواب دوستی که معنای یاشار را پرسیده بود : یاشار نامی است ترکی به معنای جاویدان و همیشه زنده.








۵ نظر:

احمد گفت...

واو ماشاالله چه زیبا پسری داری، خدا حفظش کند. اسمش هم خیلی زیبا به نظر میآید، اما اگر برای ما بیسوادان معنای این اسم زیبا را هم میگفتی جالبتر میشد.

بهروز باشید.

ناشناس گفت...

سلام بتول جان
پسري خوشكل و ملوسي داري مباركت باشه
اميدوارم كه هميشه در كنار خانواده است روزهاي عيدانه داشتي باشي

محمدی گفت...

سلام
بیا هنوز از جنگ چیزی مانده که بخواهم با تو تقسیم کنم!!!

فاطمه گفت...

سلام بتول عزیز
همیشه نوشته هایت را میخوانم...خوشحالم که راضی وشادی...
اگر چه ندیدمت...ولی به بودنت در انجا افتخار میکنم

محمدکبیر تابش گفت...

بتول جان سلام.
وبلاگ خوبی داری روان و با سلیقه می نویسی.
از اینکه در فکر هموطنان خود مخصوصا بامیانی ها می باشی از شما تشکر
کبیر تابش ــ بامیان