چهارشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۷

شادی در میان دود







مدتها پیش میخواستم درباره کلوخی درست کردن کودکان بامیان بنویسم اما همان مشکل همیشگی یعنی تنبلی و البته مشکل بعدی یعنی نبود اینترنت مانع می شد.
من فکر می کردم زمان دیدن خاکسترهای برجای مانده از کلوخی به سر رسیده است اما هنوز کودکانی را می بینم که در گوشه و کنار در حال جمع کردن کلوخ و تکه های کوچک چوب هستند.
این مراسم کودکان را زمانی می توان دید که بزرگترها بر سر زمین مشغول برداشت محصول کچالوی خود هستند و کودکان با اشتیاق فراوان در پی برداشتن یکی دو تا کچالو آنهم به بهانه های مختلف.

كلوخي ( قلوخي ) جور كردن يكي از تفريحات مورد علاقه كودكان باميان در اين فصل سال مي باشد. وقتي كه كم كم كچالوها اززمين ها جمع مي شوند. كودكان بعد از برداشت كچالوها سر زمين ها مي روند و كچالوهاي فراموش شده را پيدا مي كنند و كم كم مراسم قلوخي را به راه مي اندازند.
يكي مي گويد: من هيزم مي آورم.
ديگري مي گويد: من قلوخ ( کلوخ ) جمع مي كنم.
سومي داد مي زند : كچالويش را من مي آورم.
و هر كس به دنبال وظيفه اي كه بر دوش گرفته , مي رود.
بعد از چند دقيقه كه هيزم ها آماده شد. كلوخ ها جمع گرديد و كچالوها يافت شد. همه با هم ابتدا كلوخ ها را به صورت خانه گگي بدون در و پنجره و بدون سقف مي چينند . بعد هيزم ها كه شامل چوب خشك ، كاغذ پاره و چيزهاي اين چنيني مي شود را داخل اين خانه گك مي اندازند. هيزم ها را آتش مي زنند و منتظر می شوند. بعضي براي خانه گگ شان سقف هم مي گذارند .بعضي نه. حين آتش گرفتن و سوختن هيزم ها را به هم مي زنند تا آتش خوب شعله بكشد. کودکانی را دیدم که از شدت دود چشم شان می سوخت و اشک شان جاری می شد اما چنان با اشتیاق هیزم ها را به هم می زدند که انگار نه انگار دود در چشم شان می رود. وقتي همه هيزم ها سوخت و خاكستر شد و همه مطمئن شدند كه كلوخها قوق شده اند كچالوها را داخل خانه گگ مي ريزند بعد خانه را بر سر كچالوها خراب مي كنند و با سنگ آنقدر كلوخ ها را مي كوبند تا كلوخ ها نرم شوند . كلوخهاي داغ را كه حالا به نرم خاك هاي داغ تبديل شده اند و كچالوهاي زير آنها را مدتي به حال خود رها مي كنند. بعد ازگذشت نيم ساعت يا يك ساعت بر مي گردند و كچالوها را كه حالا حسابي از گرماي كلوخها پخته شده اند از زير خاك مي كشند و مي خورند.
قبلا ديده بودم كه كچالو را زير خاکستر دودي مي كنند اما در كلوخي پوست كچالو نمي سوزد و خيلي خوب پخته مي شود.
قلوخي بيشتر مخصوص كودكان باميان است و بزرگسالاني كه دوست دارند كچالوي كلوخي بخورند مخفيانه و پشت ديوار ها و درختها كلوخي درست ميكنند و می خورند.
من هم چند روز پیش به عبدالله نوجوانی که دائم از کلوخی خوردن خود برای ما تعریف می کند پیشنهاد کردم که یک روز با هم کلوخی درست کنیم . اما عبدالله گفت : نه خیلی تابلو است. ما هم دور از چشم دیگران این کار را می کنیم.
اما من هم چنان اصرار می کنم ، تا ببینم چه می شود.






۲ نظر:

ناشناس گفت...

مرا به یاد شیطنت های کودکی ام انداختید. ما "تای قوغی" درست می کردیم. همانی که پوست کچالو را می سوزاند. باری میان کچالو ها دو تا شلغم هم گذاشتم، می خواستم آزمایش کنم. چیز با مزه یی نبود. این را امتحان نکنید.

ناشناس گفت...

بیشتر بگو. شاید برای تو که آنجا هستی این چیزها شده باشد بخشی از زندگی روزمره ات و همه چیز برایت طبیعی باشد. اما من به این روزانه های افغانستان خیلی احتیاج دارم. وبلاگ تو هم چشمی است برای من تا افغانستان را متفاوت و ظریف ببینم. آن افغانستانی را که اصلا در خبرها نمی خوانمش. بیشتر بنویس لطفا.