تا شکسته بند بیاید، سرِ زمین کچالوی یک بنده خدا رفتیم و با چند نفر از مردم قریه هم گپ زدیم ، از کچالو وسرما و سوخت زمستان و مکتب بچه ها و ... در این فاصله یاشار هم بزغاله هایی که کنار مادرشان بازی می کردند را دنبال می کرد و با آنها بازی می کرد.
بعد خانه یکی از اهالی قریه به صرف چای و قیماق و نان تنوری دعوت شدیم و شکسته بند هم آنجا آمد و کار دوست ما راه افتاد و آمدیم.
بعد خانه یکی از اهالی قریه به صرف چای و قیماق و نان تنوری دعوت شدیم و شکسته بند هم آنجا آمد و کار دوست ما راه افتاد و آمدیم.
چند عکس از قریه میانه قد دره فولادی
...