چند ماه پیش که از مزار به طرف بامیان می آمدیم مهدی از مزار تا پل متک را رانندگی کرده بود و خسته شده بود. من به ش پیشنهاد کردم که از پل متک تا هر جا شد من رانندگی کنم. مهدی هم قبول کرد و من پشت فرمان نشستم. تا نزدیکی های بازار سیاه گرد من موتر را بردم. در راه همه به من نگاه می کردند. من هم ترسیده بودم و هم به راهم ادامه می دادم. به مهدی گفتم این مناطق خطرناک نیست اگر من رانندگی کنم؟ گفت نه آنها مشکلی با رانندگی زنان دیگرندارند،فقط برای زنان خودشان مشکل دارند. اما من تا لحظه آخر هم چنان از نگاه های مردانی که همه شان به من نگاه می کردند می ترسیدم.
بعداً برای دوستان که تعریف کردم همه مرا سرزنش کردند که چرا این کار را در آن منطقه خطرناک انجام داده ام و بعدتر که جواد ضحاک نزدیکی های بازار سیاه گرد کشته شد من به خطرناک بودن کارم بیشتر پی بردم.
دیروز در عربستان زنی که به قوانین منع رانندگی زنان اهمیتی نداده بود و در جده موتررانده بود به ده ضربه شلاق محکوم شد.
محکومیت این زن مرا به یاد خودم انداخت و آن راه خطرناک و اینکه امروز پانزدهمین سالگرد ورود طالبان به کابل و آغاز حکومت رسمی آنان در افغانستان است. طالبان از عربستان هم سخت گیر تر هستند و چه بسا مجازات رانندگی زنان از نظر آنان مرگ باشد.
...بعداً برای دوستان که تعریف کردم همه مرا سرزنش کردند که چرا این کار را در آن منطقه خطرناک انجام داده ام و بعدتر که جواد ضحاک نزدیکی های بازار سیاه گرد کشته شد من به خطرناک بودن کارم بیشتر پی بردم.
دیروز در عربستان زنی که به قوانین منع رانندگی زنان اهمیتی نداده بود و در جده موتررانده بود به ده ضربه شلاق محکوم شد.
محکومیت این زن مرا به یاد خودم انداخت و آن راه خطرناک و اینکه امروز پانزدهمین سالگرد ورود طالبان به کابل و آغاز حکومت رسمی آنان در افغانستان است. طالبان از عربستان هم سخت گیر تر هستند و چه بسا مجازات رانندگی زنان از نظر آنان مرگ باشد.