زمانی که برای اولین بار الهه را بر صفحه تلویزیون طلوع دیدم خوشحال شدم. خوشحال شدم که بالاخره بعضی تابوها در میان ما در حال شکستن و فرو ریختن است. اینکه دختری با آن اعتماد به نفس و غرور می خواند برایم تحسین برانگیز بود و اینکه این دختر تنها دختر این گروه از ستاره ها است و هیچ از دیگران کم ندارد.
آمدیم و آمدیم تا به مرحله هشت رسیدیم. مرحله ای که چیزهایی دیگر بر من ثابت شد و من بسیار متأسّف شدم . اینکه هنوز خیلی چیزها برای مردم ما حل ناشده مانده است. هنوزغیرت و مردانگی بالاتر از بقیه چیزها حرف می زند. مردم ما تاب دیدن دختری هزاره را بر صفحه تلویزیون ندارند. دختری که سرش را بالا می گیرد ، به راحتی در میان دیگران گام بر می دارد و سعی می کند بهترین باشد. گوش این مردم هنوز تاب شنیدن صدای زیبای دختری را ندارد که نشان دهنده نسل نو هزاره است. نسلی که نمی خواهد کم بودن را قبول کند. نسلی که آمده تا با دیگران باشد و حتی بالاتر از دیگران باشد. به خود و توانایی های خود ایمان دارد . و فکر می کند که می تواند .
هنوز نیرویی قوی تر از خود باوری در میان این مردم هست. هنوز نتوانستن برای شان بسیار ساده تر است. هنوز روسری و شال و شنیدن صدای دختر استغفرالله ، منطقی قوی تر است ، منطقی بدون تفکر . هنوز این مردم دلشان می خواهد روی بسیاری چیزها خاک بپوشانند . بمیرند اما به همان سنت های کهنه خویش آویزان باشند.
اگر الهه ، الهه نبود مشکلی نبود . همه تمام تلاش شان را می کردند تا او را به مرحله آخر برسانند اما چرا کسی الهه را حمایت نکرد ؟؟