دوشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۷

الهه سرور و حرف های دیگر


پنجشنبه شب ، برنامه ستاره افغان : الهه سرور در کمال ناباوری در مرحله هشت بهترین از ادامه راه باز ماند . اما اینکه الهه نماند و نفر هشتم شد مهم نیست. الهه با توانایی و استعدادی که دارد هم چنان ستاره است و تازه درخشیدن گرفته است. مهم این است که چرا الهه باز ماند؟
زمانی که برای اولین بار الهه را بر صفحه تلویزیون طلوع دیدم خوشحال شدم. خوشحال شدم که بالاخره بعضی تابوها در میان ما در حال شکستن و فرو ریختن است. اینکه دختری با آن اعتماد به نفس و غرور می خواند برایم تحسین برانگیز بود و اینکه این دختر تنها دختر این گروه از ستاره ها است و هیچ از دیگران کم ندارد.
آمدیم و آمدیم تا به مرحله هشت رسیدیم. مرحله ای که چیزهایی دیگر بر من ثابت شد و من بسیار متأسّف شدم . اینکه هنوز خیلی چیزها برای مردم ما حل ناشده مانده است. هنوزغیرت و مردانگی بالاتر از بقیه چیزها حرف می زند. مردم ما تاب دیدن دختری هزاره را بر صفحه تلویزیون ندارند. دختری که سرش را بالا می گیرد ، به راحتی در میان دیگران گام بر می دارد و سعی می کند بهترین باشد. گوش این مردم هنوز تاب شنیدن صدای زیبای دختری را ندارد که نشان دهنده نسل نو هزاره است. نسلی که نمی خواهد کم بودن را قبول کند. نسلی که آمده تا با دیگران باشد و حتی بالاتر از دیگران باشد. به خود و توانایی های خود ایمان دارد . و فکر می کند که می تواند .
هنوز نیرویی قوی تر از خود باوری در میان این مردم هست. هنوز نتوانستن برای شان بسیار ساده تر است. هنوز روسری و شال و شنیدن صدای دختر استغفرالله ، منطقی قوی تر است ، منطقی بدون تفکر . هنوز این مردم دلشان می خواهد روی بسیاری چیزها خاک بپوشانند . بمیرند اما به همان سنت های کهنه خویش آویزان باشند.
اگر الهه ، الهه نبود مشکلی نبود . همه تمام تلاش شان را می کردند تا او را به مرحله آخر برسانند اما چرا کسی الهه را حمایت نکرد ؟؟

شنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۷

مغول ها و مشابهت با هزاره ها


چند روز پیش یک گروه فیلمساز مغولستانی که در حال ساخت مستندی درباره تیره های مغولی هستند به افغانستان آمده بودند. این گروه یک روز از سه روز سفرشان را به بامیان اختصاص دادند . آمدند . کمی بامیان را دیدند . از زندگی یک خانواده مغاره نشین فیلم گرفتند . یکی دو ساعتی مهمان ما بودند. و رفتند.

آنها تحقیقات زیادی راجع به مشابهت میان مغول ها و هزاره ها انجام داده اند . چهل و چند واژه مشترک مغولی ، هزارگی یافته اند و هنوز هم به تحقیقات خود ادامه می دهند.

به زندگی هزاره ها بسیار علاقه مند هستند. زیاد پرس و جو می کنند و می خواهند همه چیز را درباره هزاره ها بدانند. وقتی من درباره هزاره هایی که در ایران زندگی می کنند ، گفتم . چشم شان برق زد و هی راجع به آنها سئوال کردند . انگار در همان یکی دو ساعت می خواستند همه اطلاعات مربوط به هزاره ها را بکشند بیرون.

آنها هیچ کدام انگلیسی یا کدام زبان دیگر به جز مغولی نمی دانستند و مترجمی از گروه خودشان داشتند که حرف های دیگران را برایشان ترجمه می کرد.

نکته قابل توجه : ما همان شب مهمان دیگری هم داشتیم که یک کودک یک و نیم ساله داشتند. یکی از دوستان که همراه گروه فیلمسازی بود به شوخی گفت بیا با نلقه ( NELQA = در هزارگی به معنی نوزاد ، کودک ) عکس بگیر که این کلمه نلقه تمام مغول ها را به هیجان آورد . آنها هم به کودک نلقه می گویند. ( این برای من هم جالب بود )



شنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۷

تاسوعا در تکیه خانه دره اژدر

تاسوعای امسال در دره اژدر بودم. دره اژدر در چند کیلومتری از بازار بامیان قرار دارد.